بازگشت من!
سلام!
من پس از یک سکوت طولانی و سرد وپس از یک خاموشی سخت بازگشتم . بازگشتم تا سکوت این مدت مدید را جبران کنم . بازگشتم تا به یاد آن روزهای خوش که می نوشتیمو می خواندیم زنده باشم . به یاد آن روزهای زیبا و به یاد ماندنی . به یاد آن روز های غم و اندوه و روزگار خوش و خرم . اگر هنوزم با من همراهید و مرد موندن هستید بروکه رفتیم.
# یه داستان براتون نوشتم که حالشو ببرید:
کفشی بود که بیچاره لنگشو گم کرده بود . روز و شب می رفت و دنبال لنگش می گشت . بد شانسی کفش قصه ی ما از اونجا بود که یه کفش سفارشی بود و جفت دیگری بجز اونو دوستش از این نوع کفش دیگری نبود . خلاصه روز وشب کارش گشتن بود . تا اینکه دیگه ناامید شد.نشست و با خودش فکر کرد . فکر اساسی . هرچی خواست خودشو راضی کنه که بازم بگرده ولی دیگه نوکش پاره شده بود . تا اینکه یه کفشی و دید که همچینی یه نمه ترکیده بود. کفش با اون حال بد و نفس تنگ خدا رو شکر می کرد.کفش ما یه نگاه به خودش انداختوو سرشو بالا گرفت و گفت: "خدایا شکرت "
همیشه یادمون باشه که حتی در سخترین و بدترین شرایط کسی بدبخت تر و بیچاره تر و با مشکلات بیشتر وجود داره.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
در ضمن یکی از دوستان ما هستند که یاری و مساعدت در کلیه ی امور مختص به بانوان جوان را انجام می دهند:09354272783
(معرفی شده توسط پوریا شکری)